اریااریا، تا این لحظه: 12 سال و 4 روز سن داره

دو هدیه خداوند پریا و آریا

عید مبعث

    سرزمین مکه هم در ناز شد      از حرا درهای رحمت باز شد     شام میلاد کلام ا... شد        مصطفی امشب رسول ا... شد سلام من پریا هستم عید مبعث به همگی مبارک باشه ، امروز قراره همگی بریم  خونه مامانی بابایی، خیلی خوب میشه چون اونجا علاوه بر مامانی و بابایی و خاله شیما جون ، خاله شهره و عمو داوود و ملیسا جونم هم میان ، داداش آریا جونم رو هم که میبرمش ،اون اولین عید مبعثش ، قرار است همگی بعد ظهر بریم  جنگل ،خیلی قرار ه بهمون خوش بگذره ، من که خیلی جنگل رو دوست دارم . جای شما خالی ...
29 خرداد 1391

سلام

عاشقانه  سلام به همسر مهربانم که وجودش برای  من سرچشمهء زندگی است، سلام به دختر خوبم وسلام به پسرم کوچکم که به اندازه دنیا دوستتان دارم . میدانید که هر روز که از خانه خارج میشوم ، تا بازگشتم تمام وجودم را در خانه پیش شما جا میگذارم چرا که شما هدایای خداوند بر من هستید و خداوند را برای وجودتان هزاران بار شاکر هستم.
26 خرداد 1391

روزمرگی ها

سلام و صد سلام بر گلهای باغ زندگیم این چند روزه سرم کمی شلوغ بود و نشد به اینجا سر بزنم فردا اریا یک و نیم ماهه می شه به سلامتی پسرکم الان کاملا به حرفا گوش می ده و متوجه است حتی وقتی داره شیر می خوره اگه من حرف بزنم ناراحتم می شه الهی قربونش برم از پریا خانم هم بگم که این روزا تو مهد دارن خودشونو برای برنا مه های جشنشون اماده می کنن دیروز هم یه دوست قدیمی و خیلی دوست داشتنی بنام اتوسا جون امده بود پیشش که خودشونو کشتن از بس بازی کردن دلمون حسابی برای اتوسا جون و مامان سارای خوبش تنگ شده بود که خیلی کوتاه چند روزه از کانادا امده اند باز هم خدا رو شکر که فرصتی شد و دیدیمشون ...
22 خرداد 1391