اریااریا12 سالگیت مبارک

دو هدیه خداوند پریا و آریا

تعطیلات زمستانی

دختر گلم ٣روز تعطیلی خوب رو بخاطر برف داشت خدا رو شکر که این نعمت رو بر ما فرو فرستاد اولین کارنامه زندگیش رو هم هفته پیش گرفت و موجبات خوشحالی من و پدرشو فراهم کرد گل من ایشالا روزی کارنامه دانشگاهتو با موفقیت بگیری ...
16 بهمن 1392

شب یلدا

شب یلدا یعنی یادمان باشد همان یک دقیقه گاهی بسیار با ارزش است با هم بودن را باید بهانه قرار داد برای این شب بلند ما هم طبق هر سال در منزل خواهرم دور هم جمع بودیماین شب هر سال مصادف با سالگرد نامزدی من و همسرم است که امسال همسرم منو واقعا غافلگیر کرد و یه ساعت خیلی قشنگ بهم هدیه داد که ازش واقعا ممنونم چون اصلا انتظارشو نداشتم در ادامه عکس بچه ها رو در این شب می گذارم ...
7 دی 1392

بدون عنوان

بازگشت یه مامان تنبل این روزها همه وقتمو سر و کله زدن با پریا سر درساش می گیره ماشالا اصلارل نمیده برای مشق نوشتن احساس می کنم مو هام از دستش داره دونه دونه سفید میشه اریا هم که وروجک خوردنیی شده که ادم می خواد گازش بگیره طفلی هفته پیش ٣ روز تمام تب کرده بود و حال ندار بود
27 آذر 1392

هفته شلوغ

این هفته به لطفف خدا عروسی خاله شیما برگزار شد و خواهرم به سلامتی راهی خونه بختش شد شکر خدا عروسی عالی برگزار شد فقط اونشب اریابه قدری بد اخلاق بود که نگو و نپرس عین بچه کوالا یا به من اویزون بود یا بابا حمید خلاصه که ... این هفاه پسرم ١٨ ماهه شد و روز دوشنبه بردمش برای واکسن که خدا رو شکر دیگه رفت تا ٦ سالگی الحمدالاه خیلی هم تب نکرد وزنش هم ١٣ کیلو و قدش ٨٥ شده بود پریا هم تند تند دارن الفبا رو فرا می گیرن و خودش خیلی خوشحال و راضیه تا حالا ٣ تا هم دیکته نوشتن الاس زبان هم ترم جدید شروع شده و مشغول اونجا هم هست و به طبع منم درگیر بردن و اوردن اریا هم بسیار شیرین و خوردنی شده دایره لغاتشم زیاد شده وخیلی کلمات رو میگه &nb...
18 آبان 1392