تولد مامان و بابا
سلام بر گلهای ناز خودم چند روزی فرصت نکردم براتون بنویسم و اما اندر احوالات این چند روز همونطور که بابا عکسشو گذاشته اولین پیک نیک خانوادگی اقا اریا رو هفته گذشته به پارک چیتگر داشتیم پریا که کلی از دوچرخه سواری لذت برد اریا هم از کالسکه سواری ما هم از هوای بیرون که چون غروب بود از شدت گرما کم شده بود و هوا بدک نبود
روز جمعه هم تولد ما رو بر گذار کردیم که هردو خانواده کلی برامون زحمت کشیده بودن و وضع من و با با حمید خوب شد اما عمو تون طبق معمول کم لطف بودن و با وجودیکه دعوت داشتن تشریفشونو نیاو ردن ما هم کما فسابق می گذریم از این قضیه و طبق معمول روشون حساب نمی کنیم به قولی مثل خودشون رفتار می کنیم کما اینکه من و بابا همیشه بزرگوارانه با این مسایل کنار امدیم من که اینا رو از چشم عمو نمی بینم . خوب زن عمو تون به ما حسادتش میشه اینم از تنگ نظریشه و اونی که اسیب می بینه خودشه
امروزهم رفتیم دیدن خاله لیلا دوست مامان که تازه نی نی نازش دختر گلش بنام سروین بدنیا امده و امروز درست 25 روزه شد یعنی حدود دو ماه از اریا کوچکتره خدا این دخمل نازو برای مامان باباش حفظ کنه دوستای دیگه مامان هم بودن و بچه ها باهم دلی از بازی در اوردن.امروز عصر هم این دو تا ناز گلای من مهمون عزیز ی هستن چون من و بابا باید بریم مسجد سوم خانم عزیزی که برای همه خانواده مادری من عزیز بود خاله مهین عزیز مادر زن دایی من که تازه از دنیا رفته واقعا زن خوب و شیرین زبونی بود من که به شخصه براش احترام زیادی قایل بودم و دوستش داشتم چون واقعا زن با تجربه وای بود خداوند بیامرزدش و روحش شاد باشه